من که تسبیح نبودم ، تو مرا چرخاندی
مشت بر مهره تنهائی من پیچاندی
مهر دستان تو دنبال دعائی می گشت
بارها دور زدی ذهن مرا گرداندی
ذکرها گفتی و بر گفته خود خندیدی
از همین نغمه تاریک مرا ترساندی
بر لبت نام خدا بود ، خدا شاهد ماست
بر لبت نام خدا بود و مرا رقصاندی
دست ویرانگر تو عادت چرخیدن داشت
عادتت را به غلط چرخه ایمان خواندی
قلب صد پاره من مهره صد دانه نبود
تو ولی گشتی و این گمشده را لرزاندی
جمع کن :
من که تسبیح نبودم ، تو مرا چرخاندی
مشت بر مهره تنهائی من پیچاندی
مهر دستان تو دنبال دعائی می گشت
بارها دور زدی ذهن مرا گرداندی
ذکرها گفتی و بر گفته خود خندیدی
از همین نغمه تاریک مرا ترساندی
بر لبت نام خدا بود ، خدا شاهد ماست
بر لبت نام خدا بود و مرا رقصاندی
دست ویرانگر تو عادت چرخیدن داشت
عادتت را به غلط چرخه ایمان خواندی
قلب صد پاره من مهره صد دانه نبود
تو ولی گشتی و این گمشده را لرزاندی
جمع کن : رشته ایمان دلم پاره شده ست
من که تسبیح نبودم ، تو چرا چرخاندی ؟
برگرفته از کتاب فریاد - نغمه رضائی
با دستان کوچک خود
ستاره می چینی ؟
از آسمان شهر تو آخر
ستاره خواهد ریخت
با چشمهای سیاهت که خواب می خواهد
اینک کنار خیابان
بارانی از ستاره ترا جذب کرده است .
در جذبه ای
بدنبال یک ستاره گمنامی
و مادر تو
برایت ستاره می چیند
و ماه را به هیئت توپی می آراید
در بازی کودکانه تو ...
ایکاش
رنج مادرانه او می سوخت ...
نمیخوام اشک چشماتو ببینم
چرا باور نداری نازنینم
من از دنیا بریدم ..... نا امیدم
دلم تنگه .... چشمام بسته ست عزیزم
امیدم مرگه
اما نوبتم نیست
میدونم لایق خاکی تنم نیست
حقیرم پیش چشمات نازنینم
نمیخوام اشک چشماتو ببینم
میدونی مثه اسمت بیقراری
مثه کوچ پرستو تا بهاری
میدونی نی نی چشات نجیبه
الهی گفتنت خیلی غریبه
اگه میگم بری ترسم چشاته
نگاه گرم و پاک و بیگناته
نمیخوام مثه من آلوده باشی
واسه مردن فقط آماده باشی
دل من حالش خوشه
اصلاً بلد نیست بگیره
ولی خیلی تنگ میشه
گاهی می ترسم بمیره
اما بازم بخودش میاد و سوسو میزنه
باز حیاط خلوت سینه م و جارو میزنه
میگمش تا کی میخوای عاشق بشی و بشکنی
به روی خودش نمیاره !!! می پرسه با منی ؟
با کی ام ؟ ...... با تو یه عاشق پیشه سر به هوا
با تو یه دیوونه دربدر بی سر و پا
با تو که هر دارم چی میکشم از دست توئه
با تو که هر جا میرم مسیر دربست توئه
کی میخوای دست از سر آبروی من برداری ؟
کی میخوای عقلی که دزدی سر جاش بذاری ؟
کی میخوای بزرگ بشی ، سنگین بشینی سر جات
سربراه بشی و دنیا رو نذاری زیر پات ؟
ولی خیلی تنگ میشه
گاهی می ترسم بمیره ......
ناگهان پرده برانداخته ای یعنی چه
مست از خانه برون تاخته ای یعنی چه
زلف در دست صبا ، گوش بفرمان رقیب
اینچنین با همه در ساخته ای یعنی چه
شاه خوبانی و منظور گدایان شده ای
قدر این مرتبه نشناخته ای یعنی چه
نه سر زلف خود اول تو بدستم دادی
بازم از پای در انداخته ای یعنی چه
سخنت رمز دهان گفت و کمر سر میان
وز میان تیغ به ما آخته ای یعنی چه
هر کس از مهره مهر تو بنقشی مشغول
عاقبت با همه کج باخته ای یعنی چه
حافظا در دل تنگت چو فرود آید یار
خانه از غیر نپرداخته ای یعنی چه
من پری کوچک غمگینی را می شناسم
که در اقیانوسی
مسکن دارد .
و
دلش را
در نی لبک چوبین می نوازد آرام آرام
پری کوچک غمگینی که
شب از یک بوسه
میمیرد و سحرگاه
از یک بوسه بدنیا خواهد آمد
( فروغ )
پریشان سنبلان پر تاب مکی
خماری نرگسان پر خواب مکی
بر اینی تا که دل از مو بورینی
بورینه روزگار اشتاب مکی
( بابا طاهر عریان )