سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اگر دانشمند همه آنچه را که می گفت، نیکو و درست بود، شاید از عجب وخودپسندی دیوانه می شد . دانشمند آن است که درستیهایش فراوان باشد . [امام حسین علیه السلام]
خانه | مدیریت | ایمیل من | شناسنامه| پارسی یار
دنیای کوچک من
  • کل بازدیدها: 11401 بازدید

  • بازدید امروز: 8 بازدید

  • بازدید دیروز: 66 بازدید
  • انتخابات دهم ریاست جمهوری ایران
    حمزه سواعدی ( 88/4/8 ساعت 10:39 ع )

     

     

    شانزده ساله بودم که انقلاب شد . از همان نوجوانی یاد گرفتم که مانند هم نسلانم سیاسی فکر کنم . زندگی مان سیاسی شد . آویزان بودم به تحولات نه در بطن آن . شاید بازیگران خوبی نبودیم که ما را به بازی نگرفتند . کمتر از دو سال بعد جنگ شد . 18 ساله بودم . ادای جنگیدن را در آوردم . عراقیها شوخی شوخی به ما شلیک کردند و ما جدی جدی کشته شدیم ، زخمی شدیم و ..... اما باز هم من را به بازی نگرفتند و آویزان ماندم ..... همچنان در حال آویزانی می گذراندم ..... سالهای  67 ، 68 ، 72 ، 76 ، 80 ، 84 و 88 آمدند و رفتند اما همچنان آویزانی شیوه من شد و تماشاگری ..... هیچوقت سیاسی ننوشتم و حالا نیز بنا به این کار ندارم . من برای فرار از این بازیها به این دنیای کوچک پناه آورده ام ...... آویزانم خواسته بودند و آویزانی کار و زندگی من شد .

     

    به کجای این شب تیره

    بیاویزم قبای ژنده خود را

    تا کشم از سینه پر درد خود

    بیرون

    تیر های زخم را

    دلخون

     

    این را نیمای عزیز گفته . به من هم ربطی ندارد .... این حرف من نیست . مرا سیاسی نکنید . من زن و بچه و هزاران درد و بد بختی دارم ..... من آویزانم .

    انتخابات دهم با همه حواشی نه چندان زیبایش گذشت . اصلاً در این که چه شد و چه خواهد شد بحثی ندارم . بحثی در چگونگی اجرا و دیگر موارد هم ندارم اما می دانم که این اتفاق نیز گذشت...... گذشت و رفت ..... تاریخ شد و آیندگان در باره آن قضاوت خواهند کرد و کتابها خواهند نوشت ..... بحث ها و سمینارها ..... نشست ها و برخاست ها ......

     

    پس حرف من چیست ؟ هیچ . من حرفی برای گفتن ندارم چون آویزانم و تماشاگر ..... توی این اتوبوس و قطار جائی برای نشستن من نبوده و نیست .... قواعد این بازی را نمی دانم و نمی خواهم که بدانم ....

     

    اما ..... صبر کنید ..... به حرمت یک عمر آویزانی به حرف من برای چند لحظه فکر کنید ..... با چند لحظه از وقتتان حق 30 سال آویزانی مرا بدهید .

     

    من می گویم از دو حال خارج نیست یا ما به خدا اعتقاد داریم و یا نداریم . راه سومی وجود ندارد . با خودمان رو راست باشیم . این یک محاسبه باینری است . جواب یا یک است و یا صفر ......

     

    اگر به خدا اعتقاد داریم باید بدانیم که قیامتی هست و پل صراطی .... حتی خدای متعال برای گذشتن از پل صراط دست ما را نخواهد گرفت ... پس دین خودمان را برای دنیای زبون دیگران ندهیم ....

    اگر به خدا اعتقاد نداریم بدانیم که در دنیائی که خدا نیست هر کاری آزاد است .....

     

    از قضاوت تاریخ و آیندگان بترسیم که خیلی بی رحم اند . وجدان بیدار فرزندان مان گول نمی خورد ...... بترسیم از روز محاکمه .... از روزی که قاضی کسی باشد که بهانه را نخواهد پذیرفت ..... قهار و منتقم از اسما مبارک اوست و از صفاتش .....

     

    این دو روزه قدرت می گذرد ...... آنوقت ما می مانیم و هزاران سئوال بی جواب .....

    مسلمانی به اسم نیست . هیچگاه اسلام قائم به شخص نبوده و نخواهد بود . این مکتب الهی قائم بذات خود است ..... وقتی با شادی آمدیم باید آماده باشیم که به شادی برویم که اگر نرویم روزی خواهد آمد که مجبور می شویم برویم . پس وقار خود را حفظ کنیم .... همه میهمان هستیم . میهمان را صاحبخانه دعوت می کند .... میهمان ناخوانده حرمت ندارد .....

     

    ح – س ( کویر )

     



  • نظرات دیگران ( )

    =============================================================

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    من که تسبیح نبودم ....
    مهم این است که آدم باشیم ....
    بعد از سالها
    خادم کلیسا
    اصل موضوع را فراموش نکن
    فرار کردم ... گریختم
    او عشق را می فهمید ...
    بچه ماهی صوبور
    پائیز ، بهار عاشقهاست
    پائیز ، بهار عاشقهاست
    با دستان کوچک خود
    انتخابات دهم ریاست جمهوری ایران
    اشک
    سئوال
    زلف در دست صبا
    [همه عناوین(27)]

    =============================================================